خوو سایه بون میزدی برادر من!
:|
:|
مادر
چهل درجه زیر شب
روی ماه خداوند را ببوس!
این هم از هایکو کتاب من!
لینک توضیح این بازی :هایکو کتاب
با تچکر از پریا
پ.ن: چه تبلیغ ظریفی از مبین نت کردم!
چند وقت پیش به دوستی می گفتم :من ازین هنرها ندارم نمیتونم ساعت ها یه جا بشینم و به کاموا زل بزنم.
الان چند روزی هست عاشق کامواهای رنگی رنگی شدم.
بیا حواسمان را پرت کنیم
هر کدام که دورتر افتاد عاشق تر است.
اول خودم ؛ حواسم را بده تا پرت کنم.
من تنها نیستم؛ تنها منتظرم
این بار هم که تاول پاهایم خشک بشود دوباره عاشقت می شوم.
.....
درشکه ای می خواهم سیــــاه
که یـــاد تو را ببرد
یا نه... نه یـــــاد تو باشد؛ مرا با خود ببرد ...
من به دنبال تو می آیم ؛ تو هم از من بگریز
بگذار دیــــــرتر بمیرم
<کیکاووس یاکیده>
این بار که آمدی
چترت را با خود نیاور
اینجا خبری از باران نیست
من به جای تمامی ابرها گریسته ام......
این بار که آمدی
فقط "کمی"بیشتر مرا دوست بدار
حس دوست داشته شدن امیدوارم می کند....
این بار که اگر بیایی...
راستی خواهی آمد؟
داغش به دلم مانده
آفتاب سوزان نگاهت......
فکر کنید صبح یکی از روزهای زیبای مرداد همسر/برادر/پدر/دوست پسر یا هر موجود مذکر دیگری بهتون زنگ بزنه و بگه "سلام دلم هوا کرده پاشو بریم بیرون گردش. کفش و شلوار مناسب یادت نره" . اول کوه بعد پاساژ برای خرید مانتویی که چند روزی هست به دلتان نشسته. و بعد هم به اصرار خودش بروید جشنواره صنایع دستی . حس تردید بین خرید گوشواره مسی با سنگ های فیروزه یا آن آویز هلالی شکل با سنگ های زمرد .وقتی تردید شما را می بیند هر دو را می خرد . و بگوید یکیش هدیه من به تو یکیش هم برای شرطی که باختم٫ و آخر سر رفتن به رستوران مورد علاقه شما . و دقیقا چند ثانیه آخر دیدار بگوید از اینکه با شماست احساس خوبی دارد آنقدر این حس را به خوبی بیان کند که تا چند دقیقه بعد همچنان لبخند بر روی لبان شما باشد...
من صاحب این خاطره نیستم ولی تا دلتون بخواد صاحب یه ذهن خلاقم!!!!:)))))))
دو سه روزی خونه هستم کاری ندارم ,کاری ندارم که هیج؛ درحدی که ترک دیوار خونه رو میشمرم, صبی گفتم از دراور شروع کنم بعد یهو یادم افتاد کمد خیلی ریخته پاشه؛اومدم برم سمت کمد دیدم کتابخونه بدتره از شیشه در کتابخونه دیدم میز تحریر وسائلاش داره میریزه رو زمین! رفتم میزو جمع کنم ,چشمم خورد به مجله هایی که خریده بودم اما نخونده بودم ... بله عزیزانم این بود شرح ما وقع ! ینی از صب تا لنگ ظهر من فقط در حالت افقی مجله خوندم و درد معده رو تجربه کردم
من از بچگی از سبزی جات پخته متنفرم بودم, یکی از پیاز داغ ؛یکی از سبزی پلو! جالب اینه که بعد این همه سال سر هر وعده ای که سبزی پلو داریم تلاش مادرم برای راضی کردن من به خوردن سبزی پلو: مریم این قدر خوشمزه هس... حالا یه ذره بخور اگه بد بود!... بعد که عصبانی میشه: اصلا به خاطر همینه که ناخونت میشکنه... به خاطر همینه که ضعیف شدی...به خاطر همینه که چشمات قهوه ایه ....به خاطر همینه که مصر آشوب شده ...به خاطر همینه که خورشید تو آسمونه ....قیافه من :| هنوزم موندم تو فکر چرا این همه اصرار؟؟؟؟؟؟؟
حذف شد
چند وقتی دلم یه بچه گربه میخواد. نمیدونم چرا ولی خیلی دوست دارم داشته باشم .ولی ازون جایی که میدونم اگه ببرم خونه ,مامان از ناحیه لوزالمعده به سقف آویزونم میکنه زیاد مصر نیستم ولی خیلی خوشگلن آخه!!:)))))))
:|:|:|
ولی بدتر از اون حضور آدمایی تو زندگی هست که تنها رسالتشون اینه که سرشون تو زندگی مردم باشه و ببینن اونا چه دردی دارن، ولی نه تنها درمانی ندارند بلکه با گفتن: "دیگه ازین بدتر نمیشه ....تو چرا اینقدر بد شانسی؟.... این آخرین راه حل بود.... تو دیگه نمیتونی زندگی کنی!" و یک سری جملاتی از این دست آخرین انرژِی مثبت رو از آدم میگیرن
***
سرمو تکیه دادم به شیشه پنجره مترو خسته از راه دراز پشت سر؛ نگاهم به دست فروشهای مترو بود....آروم اومد نشست کنارم... نگاهش خیلی انرژی داشت رد نگاهشو دنبال کردم به دخترکی که روبروم نشسته بود خیره شده بود. از چند متری هم مشخص بود ذهنش مشغوله انگار تو کوله بارش فقط غم بود....
دو سه ایستگاه بعد که خواست از قطار پیاده بشه اول مطمئن شد که ماموری تو ایستگاه نیست,بعد رو کرد به دخترک و گفت: یا بشین و غصه بخور یا بلند شو و زندگی کن؛جفتش باهم نمیشه...... دنیا اضافه کاری نداره....
بعد از گرونی های چند ماه پیش مخلفات کتار غذا رو حذف کردند اما قیمت غذا اضافه نشد .
ماه پیش که غذا آوردن دیدم بسته بندی خوراک عوض شده و از ظرف های یک بار مصرف استفاده میکردند قیمت غذا هم اضافه شده .
چند روز پیش که غذا آوردن دیدم هم به قیمتش اضافه شده و هم از کیفیت کم شده.
والا میترسم دوباره سفارش بدم بیان یه پول دستی هم بگیرن و برن!
( *حدودا سه سال پیش)
+:ببخشيد استاد تا كى فرصت داريم؟!
- :جون،
+:جان؟!!
-: جون،
+:جونتون بى بلا، عرض كردم تا كى وقت داريم؟!
-:جون، ماه جون!
+:اوکی :|
جمع شید جمع شید براتون روضه بخونم باهم گریه کنیم:
خونه تکونی....
سابیدن دیوارا ها
آویزون شدن از پنجره
شستن فرش
مهمون داری وسط خونه تکونی!!
عزیزانم به همین سوی چراغ قسم اواسط اسفند ماه وقت سرزده مهمونی رفتن نیست. باور بفرمایید!
ایام دل نشین خانه تکانی بر شما عزیزان خانواده دوست مبارک :))
2- از آدمی که رابطه هاش به خاطر منافع مالی باشه.
3- با این که میدونه از سیگار بدت میاد دودش رو فوت کنه تو صورتت.
4- تک بعدی باشه.
5- نذاره تجربه کنی هر چی خودش میگه درسته.
6- تو چشمات نگاه کنه و دورغ بگه.
7- خودش هزار جور عیب و نقص داشته باشه اما دنبال یک ادم بی عیب و نقص باشه.
8- از زمین و زمان ایراد بگیره.
9- از ابراز علاقه بترسه.
10- وقتی بپرسی همسرت فلان لباس / رنگ/ ... رو دوست داره هاج واج نگات کنه.
11- تو موقعیت ازدواج همه چی براش مهم باشه الا خود تو.
11- اول خواستگاری بپرسه شما پولداری یا نه؟
12- برای بیشتر کارا جنسیت قائل بشه.
13- بد دهن باشه
14- به سر و وضعش نرسه(در حد معمول)
15- در مورد خریدت اون قدر ایراد بگیره که از خریدت پشیمون بشی.
16- وقتی داری باهاش حرف میرنی گوشیش زنگ بزنه و بدون معذرت خواهی از تو با تماس گیرنده حرف بزنه و تو همین طوری معطل بمونی.
17- از آدمی که فکر میکنه عالم دهره
18- از آدمی که فرق ترس و احترام یا لودگی و طنز رو ندونه.
19- همیشه منتظر این باشه که مچتو بگیره.
20- وقتی داری در مورد احساست حرف میزنی عین بز اخفش فقط سرشو تکون بده!!!!
21- برات نقش بازی کنه و فکر کنه تو نمی فهمی.
22- از آدمایی که با هر اتفاق کوچیک آه و ناله راه میندازن که چرا ما این قدر بدبختیم!؟
23- از آدمایی که یه اشتباه رو چند بار مرتکب میشن.
24- از آدمایی که یاد نگرفتن مسئولیت کارشو رو بپذیرن.
25- از آدمی که فکر میکنه فرق آدم با حیوان فقط در مورد حرف زده انسانه.
26- از آدمی که نتونه بین همسر و خانواده خودش یه رابطه مناسب برقرار کنه.
27- بین خانواده خودش و همسرش فرق بذاره.
28- سر مهریه چونه بزنه!!!!!!
29- دختر یا پسر بودن بچه براش مهم باشه.
30- وقتی یکی از اعضای خانوادش ناراحته ندونه چطور باید آرومش کنه.
27 مهر 89
+:همدردى كردن، دردى رو از كسى دوا نمى كنه اما دريغ كردنش حتما به غصه ها اضافه ميكنه.
+:همه ى آدم ها يه روزى همون بچه اى بودن كه كسى طاقت ديدن گريه شون رو نداشت.
+:يه نگاه به ساعت ميكنم، يه نگاه به كتاب هام… و دوباره به سقف زل ميزنم.بله در این حد مشتاقم.
و در آخر باز هم عرض میکنم السلام علیک یا امتحانات....
مشکل ازجايى شروع شد که عبارت "آدمى را آدميت لازم است" فقط به عنوان سرمشق خوشنويسى مدارس بکار رفت و همه فقط سعى کردن زيبابنويسنش.
گاهی آدم ها تمام می شوند .. از درون ،هیچ می شوند .
فقط نقطه نمی گذارند تا خیال خود و دیگران از خواندنشان آسوده شود.
جسارت می خواهد....
پ.ن : خوبم.
وای به حالشون اگه دوباره سرما بخورم بعد چند وقت تازه خوب شده بودم.!گفته باشم!
بعد نوشت: یک مریم عصبانی سرما خورده!
یکی از نوستالژی های ماه مهر صدای کشیدن ناخن بر تخته سیاه کلاس در حین پاک کردن تخته است ؟!
ستاد خط خطی کردن اعصاب ملت - واحد مستقر در وبلاگ.
دخترم ؛من نیز در جوانی زمانی هم مانند ما بقی جوانان بحثی با اهل بیت داشتم آن هم سر دکتر رفتن من! اما هر چه فکر میکنم اهل جو گیری نبودم!!! به هر حال
زیرا من که مادرت باشم کلا در امر دکتر رفتن و دوا خوردن سر تق بوده و تا آنجا که با برانکارد به سمت حکیم روانه ام کنند مقاومت نشان داده و از این امر سر باز میزم (ولی خواهشا تو این گونه نباش مادر! برو حکیم دخترم)
ولی هیچ سودی نداشت؛آن قدر که حتی اگر در میان اهل بیت بگویم :آخ انگشت کوچیکه پام؛ مادر بزرگت مرا امر میکند به دکتر رفتن ! همین امروز که نهار را با خانواده صرف کردیم و به امر مادر در پذیرایی استراحت کردیم و در اثر کسالت و حساسیت ناگهان فریاد براوردیم "مــــــادر" و او پاسخ داد "جانم" کلی حالمان دگرگون شد که کلا کرختی از جانمان رخت بر چید و در برابر سوال های مادر که میپرسید "حالت خوبه؟" "تب نداری؟" "قرص نمی خوای؟" هی گفتیم:"خوبیم" "اصلا چیزیم نبود" "باور نداری شام رو من میپزمممم" و این گونه بود با تممه جانمان به سوی آشپزخانه روان شدیم ...اینک حالمان بد نیست اما جرات نداریم بگویم لطفا یک استامینیفون ساده! بلی فرزندم این گونه بود که تصمیم گرفتم کلا دور و بر دگرگونی حاد یا همان جو زدگی مفرط را بگیریم تا این گونه نشود احوالمان..
باشد که پند گیری!
زخم زدن دلم را
و هر بار بر زخم دلم نمک پاشیدند
حذر دارد دلم ازکشیدن "آه" ها
آقاجان به حرمت اشک های صادقانه مولا
به تنهایی فاطمه (س)
برای ما حقارت را
ارزشی برای رسیدن به بی ارزش ها قرار مده....
اگه یه زمانی از کنار فروشگاه لوازم تحریری یا کیف رد شدم و تا حد زیادی از دیدن جامدادی و کیف و دفتر مدرسه ذوق زده نشدم اون وقت حس میکنم کودک درونم یه رحمت ایزدی پیوسته.
همیشه هم از دیدن بچه های دبستانی خوشم میاد : +
البته می دونم خیلی هاتون عمرا روز اول مدرسه این شکلی بودین!!!
چند سال پیش زمستون ؛برفی شدیدی می اومد ؛ با دوستام رفتیم برف بازی ؛برف بازیمون جوری نبود که بخوایم ملاحظه کسی رو کنیم و برف رو آروم بزنیم به بازوش! همچین میزدیم طرف کباب میشد بعد طبق معمول برف بازی آدم برفی ساختیم بلند تر از قدمون یکی براش شال گردن میذاشت یکی دو تا سنگ واسه چشماش یکی دنبال دستش ...خلاصه آخر سر نشستیم دورش با دستای یخ زدهدندون هایی که از سرما بهم میخورد بعد با هم قرار میذاشتیم که آدم برفی چه کسی دیر تر آب میشه؛ یهو انگار زلزله اومد دو سه تا بچه شیطون دست به دست همدیگه تموم آدم برفیها رو خراب کردن ,دیگه ازش چیزی باقی نمونده بود که آفتاب بخواد خرابش کنه .... بعدا که به اون بچه ها گفتیم اصلا یادشون نمی اومد که همچین کاری کردن.....
الان که فکر میکنم میبینم درست مثل دلتنگی مونه. یهو میاد سراغت همه چیو نابود میکنه. تو میمونی و یه دل شکسته و آدمی که شاید اصلا تو رو یادش نیست......
2- شاید برای شما هم اتفاق بیافتد: یک قسمتشو بیشتر ندیدم اون قسمت که مرد داستان کار نداشت و نذر کرد یک سوم حقوقشو صدقه بده, بعد خانم با چهار صد تومن هم فرش ماشینی خرید هم ماشین لباسشویی و غیره ! زن یعنی این! کدبانو در حد تیم ملی ! هی بگین گرونیه مرغ گرونه گوشت گرونه! تازه سه ماه کرایه خونشون رو هم بدهکار بودن!!!
پ.ن: اول تابستون هر کار کردم دو روزی برم مشهد اصلا نمیشد از دوستانی که میرن حرم خواهش میکنم یاد منم باشین خیلی دلم میخواست اون جا بودم....:(
بعضی ها هستن تو زندگی آدم که خیلی مهم هستن. اصلا براشون مهم نیس که چه کار خوبی در حقشون کردی. همیشه هستن . هر جا که لازم باشه کلا انرژی مثبتن!!! هر کاری که کنی بازم نازت واسشون خریدار داره! گلن به خدا! ای کاش همیشه باشن
بعضی ها هم هستن اما نه همیشه. کلا تا جایی هستن که منافعشون تامین بشه اما شنونده خوبی هستن کلا برای مواقعی که دنبال گوش شنوایی هستی گزینه مناسبی هستن .
بعضی ها هم فقط هستن!!! کلا به درد درددل گوش دادن هم نمیخورن !! یعنی اگه با یه کاسه الویه درددل کنی ری اکشن های مناسب تری داره تا اون ادم ها!
نمیدونم چرا اکثریت با دسته سوم هست!!!
چند وقتی که نباشی بعدا خیلی سخت میشه آپ کردن.اصلا نمیدونی باید چی بگی از کجا شروع کنی؟
و توضیح این که پست جدیدی نداشتی اما وبلاگ تک تک دوستاتو خوندی از حال همشون خبر داشتی و از ناراحتیشون ناراحت شدی با خوشی هاشون شاد شدی.
کلا سخته!!!
اما دلم خیلی برای اینجا و شما تنگ شده بود :)
کسی میدونه چطوری میشه با گوگل کروم شکلک گذاشت؟ :(